عاقبت قاتلان امام حسین علیه السلام-5
خـولى بـن یـزیـد اصـبـحـى:
وی از چـهـرههـاى كـثـیـف حـادثـه عـاشـورا بـود. او مـامـور حـمـل سـر بـریـده امـام حـسـیـن(علیه السلام) و قـاتـل عـثـمـان بـن عـلى، بـرادر امـام حـسین(علیه السلام)، بوده است.
عصر روز عاشورا عمر سعد سر امام را به خولى سپرد تا نزد عبیدالله ببرد، چون خـولى وارد شهر شد و جلو قصر آمد در قصر بسته شده بود، لذا به خانه خود رفت و سر را زیر طشت نهاد. زنش پرسید چه خبر آوردى؟ خولى گفت: ثروت روزگار را برایت آوردهام، این سر حسین بن على است كه در خانه ما است. زن گفت: واى بر تو، مردم با طلا و نقره از سفر مىآیند و تو سر پسر پیغمبر را به خانه مىآورى؟ به خدا قسم من دیگر با تو زندگی نخواهم كرد. زن هنگام خارج شدن از خانه، مـشاهده كرد كه نور از زیر طشت تـا آسمـان مـتـصل است. مىگوید به خدا قسم مرغان سفیدى را دیدم كه اطراف طشت در پروازند. وقتی صبح شد خولى سر امام را نزد ابن زیاد برد.
مـخـتـار، ابو عـمره رئیس گارد خود را با جمعیتى مامور كرد تا خولى را دستگیر كنند. ایشان خـانه خـولى را مـحاصره كردند، ابوعمره وارد خانه شد و خانه را بازرسى كردند. از زنش سراغ خولی را گرفتند. او گـفـت نمـىدانم ولی با دست و سر به طرف مستراح اشاره نمود، وارد مستراح شدند و او را بیرون كشیدند در حالی كه زنبیلى به جاى كلاه بر سر نهاده بود، ابوعمره به سراغ مختار فـرستـاد و درباره وى كسب تكلیفى نمود، مختار خود آمد و دستور داد جلو خانهاش او را بكشند و سپـس جسدش را آتـش زدند، مـخـتـار ایستـاد تـا تـمـام جسد به خـاكستـر تبدیل شد.