عاقبت قاتلان امام حسین علیه السلام-12
اعدام سایر جنایتکاران
- مختـار، ابو نمران مالك بن عمرو نهدى، از فرماندهان انقلاب را با گروهى، مامور دستگیرى عبدالله بن اسید جُهمنی، مالك بن نسیر و حمل بن مالك نمود ابو نمران آنها را دستگیر كرد و نزد مختار آورد.
مختار بـه شدت به آنان پرخاش كرد و گفت، «اى دشمنان خدا و اى دشمنان كتاب خدا، و اى دشمنان رسول خدا و اى دشمنان خاندان پیامبر خدا، حسین چه شد؟! حسین را بـه من تحویل دهید، اى نامردان! كسى را كشتید كه شما را به اقامه نماز امر مىكرد!»
آنان گفتند: اى امیر، مجبور بودیم. منّت بگذار و ما را نكش!
مختار فریاد زد، «منّت بر شما بگذارم؟! آیا شما بر حسین، فرزند دختر پیامبرتان، منّت گذاشتید و او را رها كردید و به او آب دادید؟!»
سپس به مالك بن نسیر گفت: تو همان كسى نیستى كه كلاه امام را به غارت برد؟ عبدالله بن كامل گفت: آرى همین او است .
فرمان داد: دست و پایش را قطع كنید و بگذارید آنقدر دست و پا بزند تا بمیرد، دست و پـایش را بریدند، و در خونش غلطید تا جان داد، سپس دو نفر دیگر را گردن زدند.
مـالك بن نسیر به اندازهاى پست بود كه وقتی امام آخرین لحظات حیات را مىگذرانید هر كس نزدیك حضرت مىآمد تا او را شهید كند دلش راضى نمىشد و برمىگشت، تا این كه مالك آمد و شمشیر بر سر امام وارد ساخت كه كلاه را شكافت و سر حضرت را زخمى كرد و خـون جارى گـردید. امـام كلاه را از سر برداشت و انداخت و فرمود: «لا اكلت بها و لا شربت حشرك الله مع الظّالمین؛ با این دست نخورى و نیاشامى و خداوند تو را با ستمكاران محشور فرماید.»چون كلاه امـام از خز بود، مالك آن را برداشت و به كوفه برد و چون خواست آن را بشوید همسرش گفت: واى بر تو لباس پسر پیغمبر را غارت كرده و به خانه من آوردى آن را از خـانه بیرون ببر؟ در اثـر نفرین امام، این مرد تا آخر عمر فقیر و بدبخت بود.
- ابـو سعید صیقل نقل مىكند: «مختار از مخفیگاه چهار تن از عاملان حادثه عاشورا كه پیراهن امام حسین(علیه السلام) را غارت كرده بودند؛ مطلع شد. یكى از فرماندهان انقـلاب به نام عبدالله بـن كامل و همراهان، آنان را دستگیر كردند و نزد مختار آوردند. وقـتـى مـخـتار چشمش به آن جنایتكاران افتاد، فریاد زد: «اى قاتلان سرور جوانان بهشت! دیدید خداوند چگونه شما را به دست انتقام سپرد؟ دیـدیـد آن پـیـراهـن براى شما چه سرنوشتى را رقم زد؟ سپس دستور داد گردن آنان را زدند.»
- عبداللّه بن صخلب و برادرش، عبدالرحمن، و فردى دیگر به نام عبدالله بن وهب از جمله دستگیر شدگان بودند كه در بازار اعدام شدند.
- یاران مختار عثمان بن خالد و ابى اسماء بشر بـن شـوط، كه از قاتلان عبدالرحمن بن عقیل بودند را دستگیر و در كنار چاه جعد گردن زد و چون خبرشان را به مـخـتـار رساندند، مـخـتـار دستـور داد برگـردید و بدنشان را آتـش بزنید تـا خـاكستر شوند.
یكى از كسانى كه مانع آب خوردن امام حسین(علیه السلام) گردید، به مرض استسقا مبتلا گردید و هر چـه آب مـىنـوشـیـد بـاز هـم مـىگـفـت: تـشنهام، و این به سبب دعاى امام حسین (علیهالسلام) بود كه دوبار فرمود: خدایا او را تشنه گردان . یكى از كسانى كه هنگام مرگ او را دیده است مىگوید: در مقابلش یخ گذاشته بودند و او را بـاد مـىزدنـد و پشت سرش آتشدان قرار داشت، با وجود این از گرماى شكم و سرماى پشت مىنـالیـد و مىگفت: آبم بدهید كه از تشنگى مُردم. وقتى كاسه بزرگى را كه اگر پنج نفر مـىنـوشـید سیراب مىشدند؛ مىآوردند، همه را سر مىكشید و باز هم مىگفت: آبم بدهید كه تشنگى مرا كشت، و سرانجام شكم او مانند شكم شتر پاره شد.مختار، نامهاى مفصل براى محمد حنفیّه نوشت و به او اطمینان داد كه همه قاتلان امام حسین (علیهالسلام) را به سزاى اعمالشان خواهد رساند.
جمعى از عاملان حادثه كربلا از جمله محمّد بن اشعث موفق شدند از دست مختار بگریزند و در بصره، نزد مـصـعـب بـن زبـیـر پـناه بگیرند. اما سپس در جنگ مصعب بر ضد مختار، وارد نبرد گردیدند كه جمعى از آنان كشته شدند.
بردگان و موالى و مستـضـعفان، كه در قیام مختار جان تازهاى گرفته بودند و پشتوانه اصـلى قـیـام بـودنـد، بـر اشـراف كـوفه چیره شدند و بعضى از آنان اربابانشان را، كه در فاجعه كربلا دست داشتند، به قتل رساندند و یا به مختار معرّفى كردند.