امام عسکری(علیه السلام)، مسیحی دیگر

روزی امام حسن عسکری (علیه السلام) شخصی را نزد بختیشوع، یکی از پزشکان بزرگ آن روزگار فرستاد و از او خواست تا یکی از شاگردان خود را نزد حضرت بفرستد. در آن روزگار امام حسن عسکری (علیه السلام) تحت نظر دولت عباسی در شهر سامرا به سر می‌برد و بختیشوع بزرگ پزشکان دربار عباسی بود. بختیشوع که از شخصیت امام آگاه بود، بهترین شاگرد خود را انتخاب می‌کند و هنگام فرستادن به او می‌گوید: «... برو ولی بدان که در میان مردم زمین او [امام عسکری (علیه السلام)] از همه عالم‌تر است. پس مراقب باش که در مورد آنچه به تو دستور می‌دهد، اعتراض نکنی...».

شاگرد عمل فصد 1 (خون گرفتن) را طبق دستور امام عسکری(علیه السلام) به شیوه‌ای شگفت انگیز انجام داد و در طی یک روز چند بار از حضرت مقدار زیادی خون گرفت. هنگامی که شاگرد شگفت زده چگونگی عمل را برای استادش، بختیشوع گزارش داد او نیز سخت متحیر ماند.

بختیشوع چیزی شنیده بود که هرگز مانند آن را نه شنیده و نه دیده بود. او به اتفاق شاگرد ممتازش سه روز کتاب‌های طبی را مطالعه کرد ولی راه به جایی نبرد و از چگونگی عملی که شاگرد در مورد امام حسن عسکری(علیه السلام)  انجام داده بود، سر در نیاورد؛ لذا به این فکر افتاد تا از استادش که راهبی در دیر العاقول بود و سرآمد دانشمندان مسیحی آن روزگار به شمار می‌رفت، در این موضوع نظر خواهی کند. او طی نامه‌ای ماجرا را گزارش کرد و شاگرد نامه را به دیر العاقول برد.

این راهب، سالیان دراز در این دیر به عبادت و گوشه نشینی پرداخته بود. از این رو از بالای دیر نامه را با طناب و زنبیلی تحویل گرفت. لحظاتی گذشت تا راهب نامه را مطالعه کرد و سپس با عجله از دیر پایین آمد و با از شاگرد پرسید: «آیا کسی که آن عمل را انجام داده است، تویی؟» شاگرد می‌گوید: آری. راهب می‌گوید: «خوشا به سعادت مادرت.» و راهب همان لحظه با سرعت بر مرکبی سوار می‌شود و همراه شاگرد عازم سامرا، منزل امام عسکری (علیه السلام)، می‌شود.

هنگامی که شاگرد و راهب به در خانه حضرت رسیدند، در باز شد و خدمتکاری بیرون آمد و گفت: راهب دیرالعاقول به درون خانه بیاید؛ و در بسته شد و دیگر از راهب خبری نبود.

شاگرد می‌گوید: «صبح روز بعد چون راهب از منزل حضرت خارج شد، دیدم صلیب خود را باز کرده، لباس‌های رهبانیت را از تن در آورده و لباس‌های مسلمانی به تن کرده و اسلام آورده است. آنگاه راهب به من گفت: حالا نزد بختیشوع برویم.».

چون نگاه بختیشوع به راهب افتاد شتابان به استقبال او آمد و پرسید: «چه چیزی تو را از آیینت جدا کرد؟» راهب پاسخ می‌دهد: «مسیح را دیدم و به دست او اسلام آوردم»  بختیشوع پرسید: «مسیح را دیدی؟» راهب می‌گوید: «یا شخصی همانند مسیح را دیدم. همانا در تمام تاریخ این نوع از فصد (خون گرفتن) را تنها مسیح انجام داده است. او یک مسیح دیگر است و در نشانه‌ها و معجزات هم چون مسیح است.».

راهب پس از دیدار با بختیشوع نزد امام عسکری (علیه السلام) بازگشت و تا آخر عمر در خدمت حضرت بود.

نمایی از سیره و سیمای امام عسکری (ع)

امام حسن عسکری (ع) در سال 232 هجری در مدینه چشم به جهان گشود. مادر والاگهرش سوسن یا سلیل، زنی لایق و صاحب فضیلت و در پرورش فرزند نهایت مراقبت را داشت، تا حجت حق را آن چنان که شایسته است پرورش دهد. این زن پرهیزگار در سفری که امام عسکری (ع) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنیا رحلت کرد. کنیه آن حضرت ابامحمّد بود.

 صورت و سیرت امام حسن عسکری (ع)

امام یازدهم صورتی گندمگون و بدنی در حد اعتدال داشت. ابروهای سیاه کمانی، چشم‌های درشت و پیشانی گشاده داشت. دندان‌ها درشت و بسیار سفید بود. خالی بر گونه راست داشت. امام حسن عسکری (ع) بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی با شکوه و وقار و مفسری کم مانند برای قرآن مجید بود. راه مستقیم عترت و شیوه صحیح تفسیر قرآن را به مردم و به ویژه برای اصحاب بزرگوارش - در ایام عمر کوتاه خود - روشن کرد.

دوران امامت

به طور کلی دوران عمر 29 ساله امام حسن عسکری (ع) به سه دوره تقسیم می‌گردد: دوره اول 13 سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت. دوره دوم 10 سال در سامرا قبل از امامت.دوره سوم نزدیک 6 سال امامت آن حضرت می‌باشد.

كدام بنده مخلص ؟

يكى از دوستان اهل علم نقل مى‏كرد : در شهر مقدس مشهد مسجدى بنا شد و در آن مسجد نماز و جلسات مذهبى بر پاگشت ، ولى مسجد از فرش لازم و وسايل مورد نياز جلسات خالى بود ، در يك نيمه شب كه تمام مردم محل ، خواب بودند و خادم مسجد در آن شب در مسجد نبود ، شخصى مى‏آيد و تمام مسجد را با بهترين فرش زينت كرده و به اندازه نياز چهارصد نفر وسايل در آن مسجد مى‏گذارد و مى‏رود و عاقبت هم بر كسى معلوم نگشت كه اين عمل خير كار كدام خيّر خالص و بنده مخلص بوده ؟!

برگرفته از کتاب حکایتهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان

 

علت نامگذاری ماه ربیع‌الاول

ربیع الاول سومین ماه قمری و از ماههای فرخنده برای شیعیان است، حادثه مهم و تاریخی لیلة المبیت، هجرت حضرت محمد (ص) از مکه به مدینه، ولادت پیامبر اکرم و امام جعفر صادق (ع) از جمله وقایع فرخنده این ماه مبارک هستند.

علت نامگذارى ماه ربیع الاول

ربیع به معنى بهار از ماده رَبع است. علت اینکه به این ماه ربیع گفته مى شود این است که در فصل بهار گیاهان تر و تازه اند و نامگذارى این ماه در فصل بهار رخ داده است.

اعمال مشترک اول هر ماه

۱ـ دعا
در زمان دیدن هلال خواندن دعاى هلال وارد شده است و أقلش آن است که سه مرتبه بگوید اللّهُ اَکْبَر و سه مرتبه لا إلهَ الَّا الْلّه و سپس بگوید: اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى أذْهَبَ شَهْرَ کَذا وَ جاءَ بِشَهْرِ کَذا.
بهترین دعاى زمان رؤیت هلال دعاى ۴۳ «صحیفه سجادیه» است.

۲ـ قرآن
خواندن هفت مرتبه سوره «حمد».

۳ـ روزه
از امورى که بر آن تأکید شده، سه روز روزه گرفتن در هر ماه است. مرحوم «علامه مجلسى در «زادالمعاد» مى گوید: مطابق مشهور، این سه روز، پنجشنبه اول ماه و پنجشنبه آخر ماه و چهارشنبه اول از دهه وسط ماه است.

۴ـ نماز
شب اول ماه: دو رکعت نماز بجا آورد، به این نحو که: در هر رکعت پس از سوره «حمد» سوره «انعام» را بخواند سپس از خداوند متعال بخواهد که او را از هر ترسى و هر دردى ایمن گرداند.
روز اول ماه: خواندن نماز اول ماه که آن دو رکعت است، در رکعت اول بعد از «حمد» سى مرتبه سوره «توحید» و در رکعت دوم بعد از «حمد» سى مرتبه سوره «قدر» بخواند و بعد از نماز صدقه اى در راه خدا بدهد، هر کس چنین کند سلامت خود را در آن ماه از خداوند متعال گرفته است.

خوش اخلاقی در اسلام

خوش خلقی در دین ما، بسیار سفارش شده تا جایی که گاهی تمام دین دانسته شده است. در حدیثی آمده است که: شخصى خدمت رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله رسید و روبروى حضرت قرار گرفت. سؤال كرد دین چیست؟ فرمود حسن خلق. سپس از طرف راست حضرت آمد عرض كرد دین چیست؟ فرمود حسن خلق. از طرف چپ آمد عرض كرد دین چیست؟ فرمود حسن خلق. از پشت سر حضرت آمد عرضه داشت دین چیست؟ حضرت برگشت بطرف او و فرمود آیا دین را نمى‏فهمى؟ دین این است كه خشم و غضب نكنى.

گاهی موجب کمال دانسته شده است: كامل‏ترین مؤمنان خوش‏خلق‏تر آنان است.

إِنَّ أَكْمَلَ الْمُؤْمِنِینَ إِیمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً(بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏68، ص 389، باب 92)

در روایاتی نیز آن را عبادتی بزرگ دانسته اند که ثواب نماز و روزه دائمی دارد. منْ كَفَّ غَضَبَهُ كَفَّ اللَّهُ عَنْهُ عَذَابَهُ وَ مَنْ حَسُنَ خُلُقُهُ بَلَّغَهُ اللَّهُ دَرَجَةَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ(عیون الاخبار،ج 2، ص 71)؛ هر كس خشم خود را نگهدارد خداوند عذاب خود را از او نگه مى‏دارد، و هر كس خلقش نیكو باشد خداوند پاداش روزه‏گیر و نمازگزار را به او مى‏دهد.

از همه نوید بخش تر آنکه می توان با خوش خلقی، از بار گناهان کاست. خوش خلقی کفاره بسیاری از گناهان ما خواهد بود. امام صادق علیه السّلام فرمود: حسن خلق گناه را از بین می برد همان طور كه آفتاب یخ را آب می كند. و بدخلقى عمل را فاسد مینماید همان طور كه سركه عسل را .

نقش سایر زنان پس از قیام

بعد از به پایان رسیدن جنگ، زنان در عرصه عمل، نسبت به فاجعه ای که از سوی دستگاه غاصب یزید بر امام حسین(علیه السلام) و یارانش وارد شده بود را به شدت محکوم نمودند. و جالب این که اکثر این زنان، کسانی بودند که شوهرانشان در سپاه کوفه، بر علیه امام به مبارزه پرداخته بودند که در ذیل به چند نمونه از آن ها می پردازیم.

زنی از قبیله بنی بکر
بعد از ظهر عاشورا، زنی از قبیله بنی بکر که همسرش در لشکر عمر بن سعد بود، از وضعیت اسراء متأثر شده، شمشیر به دست می گیرد و به سوی سپاه کوفه هجوم می برد و به قوم خود می گوید: «ای آل بکر! دختران رسول خدا را غارت کنند، در حالی که جز خدا پناهگاهی ندارند؛ برای خون های رسول خدا(صلی الله علیه وآله) قیام کنید.» همسرش او را از آن کار منع کرد و به اردوگاه باز گرداند.

زنان بنی اسد
پس از پایان جنگ، بدن های مطهر شهدا بر روی زمین تفتیده کربلا مانده بود، و هیچ کسی جرأت نداشت که برای دفن و کفن اجساد قدم بردارد؛ چرا که طبق دستور عمر سعد، مأموری بر بدن ها گمارده شده بود. در این وضعیت، زنان قبیله بنی اسد که در نخلستان های نزدیک کربلا بودند، با بیل و وسایل دیگر، به سوی میدان هجوم بردند. مردان آن ها با دیدن حرکت شجاعانه زنان، به کمک آمدند و به کفن و دفن شهیدان پرداختند.  

ام عبدالله
او همسر «مالک بن نسیر» بود. شوهر او در روز عاشورا با شمشیر بر سر مبارک امام ضربتی زد و عرقچینی که بر سر امام بود، پاره شد و امام مجروح گردید. پس از جنگ، او عرقچین را به خانه آورد و به همسرش داد تا آن را بشوید. اما ام عبدالله گفت: «به غارت رفته پسر دختر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) را به خانه آورده ای؟ آن را از پیش من ببر. 9»و این زن، بدین گونه اعتراض خویش را به عمل قبیح کوفیان و همسرش اعلام داشت.

نوار همسر خولی
پس از آن که خولی بن یزید اصبحی سر مبارک امام را برای کسب جایزه به کوفه آورد، ابتدا آن را به خانه برد. همسرش در نهایت اعتراض، شوهرش را طرد و نسبت به او ابراز انزجار نمود. سپس به حیاط رفت و نزدیک سر مبارک امام تا صبح بیدار نشست. در کتب تاریخی، از مشاهدات وی در این شب، نسبت به حضور فرشتگان برای تکریم و تقدیس سر مبارک امام مطالبی آمده است.

زنان آل ابی سفیان
سخنرانی ها و خطابه های پر شور حضرت زینب(علیهاالسلام)، در مجلس ابن زیاد و یزید، موجب گردید که زنان آل ابی سفیان از این واقعه متأثر شده، مراسم نوحه سرایی و گریه و شیون برای امام حسین(علیه السلام) و یارانش بر پا دارند. و بدین ترتیب، انزجار و اعتراض خویش را نسبت به عمل مردان ناجوانمرد خود اعلام دارند.

هند همسر یزید بن معاویه
پس از افشاگری زینب کبری(علیهاالسلام)، هند که از واقعه تلخ عاشورا سخت متأثر و ناراحت شده بود، به همسرش در مورد به شهادت رساندن امام حسین(علیه السلام) اعتراض نمود و گفت: «ای یزید! آیا تو دستور داده ای سر حسین فرزند رسول خدا را از تن جدا کنند و بالای نیزه برند؟ آیا تو فرزند فاطمه را کشتی؟»
یزید مضطرب شد و برای گریز از کاری که کرده بود، گفت: «... خدا بکشد ابن زیاد را که او را کشت، من به کشتن او راضی نبودم.»

نکته قابل تأمل در این مطلب، انزجار هند، همسر یزید، از حرکت شوم همسرش می باشد که با این اعتراض، ضربه سختی بر حکومت شوهر خود وارد کرد.
این ها نمونه هایی از واکنش زنان کوفه و شام به عملکرد مردانشان بود. اما بانوان دیگری هم با کردار خویش، در جبهه ای تبلیغی به مبارزه علیه آل ابی سفیان پرداختند. ایشان از همراهان و پیروان امام حسین(علیه السلام) بودند، که با اقدامات هوشیارانه، اعتراض خویش را بیان نمودند.

رباب همسر امام حسین(علیه السلام)
رباب همسر امام حسین(علیه السلام)، دختر «امرء القیس بن عدی بن اوس» بود. او در کربلا حضور داشت و شاهد شهادت همسر و فرزند شیر خواره اش علی اصغر بود. وی پس از کربلا و اسارت، در مدینه ساکن شد.
در برخی روایات آمده است که در بازگشت اسرا به مدینه، رباب دستور داد تا سقف خانه اش را بردارند و خود و دخترش سکینه، در خانه بی سقف روزگار گذراندند. چون به او گفته می شد که از زیر آفتاب سوزان برخیز. با گریه و شیون می گفت: من با چشمان خود حسین(علیه السلام) را دیدم که گرمی آفتاب، بدن او را می گداخت.
و این خود نوعی مبارزه و قیام علیه ستم یزید و عمالش بود. رباب با این حرکت، به تحریک احساسات و عواطف مردم پرداخت، تا زمینه را برای قیام های دیگر مردمی فراهم سازد.

زنان مدینه و بنی هاشم
بعد از واقعه کربلا، زنان مدینه، بر سر قبر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) رفتند و مراسم عزاداری برپا نمودند.
آنان بدون هیچ هراسی از دستگاه حاکمه، با شور و شعور، دست به اقدامی مهم زدند. آنان با رفتن بر سر قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله)، با زیرکی و تیزبینی، به همه نشان دادند که این فرزند رسول خداست که به شهادت رسیده است. و پس از آن تا یک سال، روز و شب، در مدینه نوحه سرایی می کردند.
امام صادق (علیه السلام) نیز در این زمینه می فرمایند: «پس از واقعه کربلا، هیچ زن هاشمی، سرمه به چشم نکشید و خضاب نکرد. دودی نیز از خانه بنی هاشم برنخاست تا پنج سال که عبیدالله بن زیاد کشته شد.»
و این نشانگر نقش اساسی و مهم زنان در حفظ و تداوم نهضت حسینی بود. اینان با عزاداری های پی در پی، در حقیقت، به مبارزه علیه حکومت بیدادگر یزید برخاستند و با حرکت های مثبت که در نهایت لطافت و ظرافت انجام می شد، در اذهان تأثیر به سزایی گذاشتند.
زنان انصار نیز به همراهی زنان بنی هاشم، زمینه را برای شروع مبارزاتی نو بر ضد دستگاه بنی امیه فراهم ساختند، و با شعور دینی و سیاسی خویش، گامی بلند در احیای نهضت عاشورا برداشتند.

2- نقش سخنرانی و خطابه های زنان پس از قیام
علاوه بر اقداماتی که زنان در عرصه عمل انجام دادند، خطابه ها و سخنرانی های بانوان هاشمی را می توان مهمترین عامل برای روشنگری مردم و براندازی حکومت یزید دانست؛ چرا که اگر نبود این افشاگری ها، جامعه خفته آن روز متحول نمی گردید و ندای حق طلبی و ستیز علیه ستم، بلند نمی شد.
همان گونه که گذشت، امام سجاد (علیه السلام) و زینب کبری (علیهاالسلام) بزرگترین نقش را در این زمینه ایفا کردند. آن ها با اخطارها، هشدارها و بیدار باش ها، ضربه سنگینی بر آل امیه وارد نمودند. اما دیگر زنان هاشمی نیز که در نهایت فصاحت و بلاغت بودند، نقش مهمی در خنثی سازی تبلیغات مسموم اموی داشتند. زنانی چون ام کلثوم و فاطمه صغری دختر امام حسین(علیه السلام) و... .
نکته قابل ذکر این که طبق آمار تاریخی، زن در روز عاشورا، از سپاه و کاروان امام حسین به اسارت درآمدند، که از این عده 6 نفر غیر هاشمی و بقیه، زنان بنی هاشم بودند.
اسارت این بانوان اگر چه اجباری و ناخواسته بود، ولی آن ها را در موقعیتی قرار داد که توانستند پیام خود را به گوش مردم برسانند. آنان هر جا رسیدند، از فرصت ها سود جسته، وقایع کربلا را بازگو کردند.
خطبه های پرنفوذ این بانوان بزرگوار، که مصداق نیکوی امر به معروف و نهی از منکر است، چنان تأثیری بر اذهان خفته مردم گذاشت که زمینه ساز تحولاتی عظیم و قیام هایی چون قیام توابین و قیام مختار گردید.
علاوه بر آن، این سخنرانی ها و روشنگری ها، دستاوردهای مهم دیگری نیز داشت که رسوا ساختن دستگاه حاکم، دادن روح مقاومت و ایستادگی به مردم، ایجاد وحدت و یکدلی در بین مردم جهت مبارزه و قیام، بیداری افکار و اندیشه ها، تهیه عوامل سقوط رژیم، توسعه معارف اسلامی، ایجاد ارزش های اخلاقی جدید و... از جمله این دستاوردهاست.
تأمل درباره شخصیت و موقعیت هر یک از این زنان، می تواند عظمت و بزرگی اقدامات شایسته آنان را جلوه گر نماید و درسی باشد برای زنان در عصرهای مختلف، برای وصول به اهداف عالیه اسلام.

حماسه آفرینی زینب(علیهاالسلام) در نهضت عاشورا

همان گونه که می دانیم، حفظ و نگهداری یک نهضت و انقلاب، از انجام آن مهمتر است. حضرت زینب (علیهاالسلام) بعد از حادثه جانسوز دهم محرم الحرام سال 61 هجری، پیام رسای خویش را از دشت خونین کربلا برای مسلمانان ابلاغ نمود و آن را برای همیشه در تاریخ، زنده نگاه داشت.
البته، حضور و نقش عظیم آن حضرت در نهضت کربلا، منحصر به بعد از قیام نیست، بلکه ایشان از ابتدای راه، حضوری فعال و تعیین کننده در انقلاب حسینی داشتند. همیاری حضرت زینب (علیهاالسلام) با امام حسین (علیه السلام) در انجام مسوولیت ها را می توان بزرگترین نقش آن حضرت، تا قبل از ظهر عاشورا دانست. آن حضرت به عنوان امین امام، بخش وسیعی از مسوولیت ها و امور کاروان را بر عهده داشت، تا امام (علیه السلام) فرصت و فراغ بیشتری برای آماده سازی قیام داشته باشد.
اما اصلی ترین وظیفه حضرت زینب (علیهاالسلام)، بعد از ظهر عاشورا، متجلی می شود. اگر نبود آن عالمه غیر معلمه در کربلا، نه تنها انقلاب امام حسین(علیه السلام) دستخوش تحریف می گردید، بلکه اسلام نیز در معرض خطری جدی قرار می گرفت.
تبلیغ پیام شهادت، سرپرستی قافله اسرا، پرستاری از امام سجاد(علیه السلام)، حفظ و حراست زنان و کودکان، و... مسوولیت های سنگینی بود که آن حضرت پس از قیام عهده دار بود.
سخنرانی حضرت زینب (علیهاالسلام)، در بارگاه ابن زیاد و یزید، آن چنان شورانگیز بود که ارکان حکومت اموی را به لرزه انداخت. سخنان پرشور او در تشریح اهداف انقلاب حسینی و بیان اوضاع اندوهبار روز عاشورا، دسیسه ها و جنایات رژیم را برملا نمود. روشنگری های آن حضرت، توانست جامعه چشم و گوش بسته آن زمان را بیدار کند. پیامد تلاش های حضرت زینب(علیهاالسلام) انقراض حکومت اموی و جلوگیری از اتلاف خون پاک شهدای کربلا، و در نتیجه، احیای مجدد اسلام بود.
آن حضرت در کوفه، شام  و مدینه ، به افشاگری بنی امیه اقدام نمود و چهره کریه شان را به مردم نشان داد؛ و این خود قیامی دیگر شد، برای براندازی دستگاه فاسد خلافت.
خطابه های پرشور حضرت زینب (علیهاالسلام) هراسی عظیم در دل بنی امیه پدید آورد و به همین جهت، ایشان را به مصر تبعید نمودند؛ اما غافل از این که این زن فصیحه بلیغه پیام شهادت را به مصر نیز خواهد برد، و سرانجام، این اسطوره صبر و ایثار در 15 رجب سال 62 هجری، در تبعید، به ملکوت اعلی پیوست.
گر چه زینب(علیهاالسلام) اندکی بیش، پس از واقعه جانسوز کربلا زندگی نکرد، ولی در همین مدت اندک، کنگره های کاخ ستم را فرو پاشید، و پیام عاشورای امام حسین(علیه السلام) را تا ابد ماندگار کرد.

نقش زنان پس از قیام عاشورا

پس از واقعه تلخ عاشورا، رسالت سنگین بانوان کاروان حسینی آغاز گردید. آنان با وجود شرایط سخت جسمی و روحی، می بایست از اندیشه و کلام و احساس یاری گرفته و با خطبه های پرشور خویش، مردمی که در عمق نادانی به سر می بردند را از حقانیت راه امام حسین(علیه السلام) و مظلومیت ایشان آگاه سازند و به رهبری زینب(علیهاالسلام)، به نشر معارف اسلام و رساندن پیام شهیدان بپردازند تا اسلام را از هدم و زوال نجات بخشند. این جاست که به هدف والای امام حسین(علیه السلام) از همراه نمودن زنان و کودکان، با خویش پی می بریم.
شهید مطهری می فرمایند: «... ابا عبدالله(علیه السلام) اهل بیت خودش را حرکت می دهد، برای این که در تاریخ رسالتی عظیم را انجام دهند. برای این که نقش مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند، اما با قافله سالاری زینب، بدون آن که از مدار خودشان خارج شوند، از عصر عاشورا زینب(علیهاالسلام) تجلی می کند و از آن به بعد به او واگذار شده بود.»
فعالیت ها و حماسه زن عاشورایی را پس از قیام، می توان به دو بخش تقسیم نمود:
1- حماسه آفرینی زینب(علیهاالسلام)، در نهضت عاشورا
2- نقش و فعالیت سایر بانوان، در این نهضت

آشنایی بیشتر با مختار

تولد و دوران کودکی مختار
او در سال اول هجرت، متولد شد، (وَ کانَ مَولدُهُ فی عام الهجره)
ابن اثیر می‌گوید: از نخستین نوزادان مسلمانی که در سال اول هجری به دنیا آمدند «مختار» و «زیاد بن ابیه» بودند.
آری، مختار در مدینه متولد گردید، زیرا پدر او پس از اسلام آوردن به مدینه هجرت کرد. مادر مختار می‌گوید:
«پس از تولد مختار، باز خواب دیدم کسی به من می‌گوید: این فرزند تو، پیش از آن که به سن بالا برسد، سرد و گرم زندگی را خواهد چشید و ترس او ریخته خواهد شد و پیروان زیادی پیدا خواهد کرد.»
صاحب تاریخ فخری گوید: «نشأ المختار، شریفاً فی نَفسِه عالی الهمه کریماً....؛ مختار، با شرافت نفس و علو همت و بزرگواری پرورش یافت.»
قبیله ثقیف یکی از قبایل اصیل و معروف عرب و در شجاعت، سلحشوری، سخاوت، جوانمردی و مهمان‌نوازی، ضرب‌المثل بودند، گرچه آنان نیز به سرکشی و خودخواهی شهرت داشتند. ولی از این تیره و تبار شجاعان، ادبا، شعراء و علماء بزرگی از صحابه و تابعین و... برخاسته‌اند. که مشهورترین آنان «ابراهیم ثقفی»، از بنی اعمام «مختار»، نویسنده کتاب معروف «الغارات» و از بزرگان علمای شیعه است. گرچه روایات و مطالبی نیز در مدح و نکوهش طایفه ثقیف رسیده که در کتب اهل سنت موجود است.

شیربچه شجاع
او هنوز نوجوانی کم‌سن و سال بود و بیش از سیزده بهار از عمرش نگذشته بود که در جبهه جنگ بزرگی شرکت کرد. هنگامی که ارتش اسلام برای جنگ با ارتش کسری از مدینه به طرف سرحدات عراق و ایران حرکت کرد، فرماندهی این لشکر (همانطور که اشاره شد) به دستور خلیفه دوم به پدر مختار (ابوعبید) واگذار شده بود. ابوعبید فرزندش مختار را نیز برای جهاد در این بسیج شرکت داد و بدین وسیله مختار 13 ساله از جمله رزمندگان شد که برای اولین بار در جنگی عظیم شرکت می‌کرد.
این جنگ به واقعه «قسّ ناطف»معروف است که بین نیروهای اسلام و فُرس به وقوع پیوست.
لازم به توضیح است که «سعد بن مسعود»، عموی مختار که از شخصیت‌های بنام اسلام و از یاران مخلص امیر مؤمنان و ائمه اطهار(ع) بود نیز در این جنگ شرکت داشت. مختار، در این جبهه به شدت فعالیت می‌کرد که از چنگ پدر بگریزد و وارد خط مقدم درگیری با دشمن شود اما عمویش «سعد بن مسعود» او را از این کار بازمی‌داشت. این تجربه عملی، برای نوجوانی که در قبیله شجاع «ثقیف» پرورش یافته بود، اثر بسزایی در پرورش شهامت و شجاعت او داشت:
«فّنَشأ مِقْدامَا، شُجاعَاً، لا یَتَقّی شَیْئاً؛ و بدین ترتیب، او جنگجویی شجاع و بی‌پروا، از آب درآمد.»

پدر مختار
نام پدر وی ابوعبید فرزند مسعود ثقفی است.
او در ابتدای خلافت عمر، از طائف به مدینه آمد و در آنجا ساکن شد.
لازم به توضیح است که آغاز خلافت عمر، روز مرگ ابوبکر بود. و آن، روز سه‌شنبه، بیست و دوم ماه جمادی الاولی، سال سیزدهم هـ.ق بود.
با وجود آن که قبیله «ثقیف، مردمی سرکش و خودخواه بودند، لیکن افراد صالح و پاکی همچون «ابوعبید»، پدر مختار و «عروه بن مسعود» از میان آنان برخاستند.

جنگجوی داوطلب
چهار روز از خلافت عمر نگذشته بود که خلیفه دستور اعزام نیرو به سرحدات ایران و عراق، برای جهاد و دعوت مردم «فُرس» به اسلام را صادر نمود.
اولین کسی که داوطلبانه، خود را معرفی کرد «ابوعبید» پدر مختار بود و دوم «سعد بن عباده انصاری» و سومین نفر «سلیط بن قیس» بود، سپس سایر مردم برای حرکت به سوی جبهه عراق و ایران، اعلام آمادگی کردند.

فرماندهی «ابوعبید»
هنگامی که به دستور عمر، لشکر آماده حرکت به سمت مرز ایران و عراق شد؛ خلیفه در صدد بود که فرد لایقی به فرماندهی آنان منصوب کند و چون با اطرافیان مشورت کرد. مشاورین عمر گفتند: «اَمِّر عَلَیْهمْ رَجُلاً مِنَ السابقینِ مِنَ المهاجرینَ أوِالانصار؛ یکی از چهره‌های سابقه‌دار، از میان مهاجرین یا انصار انتخاب کن.»
عمر، در پاسخ آنان گفت: هرگز، هرگز، درست است که مهاجرین و انصار به خاطر سابقه خود در اسلام و مصاحبتشان با پیامبر و پیشی گرفتن در ایمان به خدا، بر سایرین امتیاز دارندع اما من تنها کسی را به فرماندهی نصب خواهم کرد که در این اعزامع اولین داوطلب برای جهاد باشد.
آنگاه، «ابوعبید» و «سعد» و «سلیط» را طلبید، و به سعد و سلیط، گفت: اگر شما زودتر داوطلب شده بودید، شما را به فرماندهی نیروها، منصوب می‌کردم. زیرا سابقه خوب شما را می‌دانم. سپس خطاب به ابوعبید گفت: تو فرمانده لشکر خواهی بود. و به او توصیه کرد که با اصحاب رسول خدا(ص) که در کنار اویند، مشورت نماید و سخنان آنان را بپذیرد و در امور، ایشان را با خود همراه کند.
«فکان بَعْثَ اَبی عُبَیْدِ اَوَّلُ جَیْشٍ سَیَّرهُ عُمَرْ»
و بدین ترتیب اولین اعزام نظامی عمر برای جهاد، لشکر تحت فرماندهی ابوعبید بود.

شهادت ابوعبید و واقعه «یوم الجسر»
در این جبهه ابوعبید با رشادت و سجاعت فوق‌العاده‌ای، با نیروهای فارس، جنگید و تلفات و ضایعات سختی بر مجوسیان وارد ساخت. در این نبرد چهارهزار نفر از مسلمین کشته شدند و سرانجام خود او نیز در کنار پلی که بر دجله بسته شده بود به شهادت رسید. از آنجا که این نبرد در کنار پل «دجله» واقع شد آن را جنگ «یوم الجسر» نامیدند.

لقب اعطایی امیرمؤمنان (ع) به مختار

«اصبغ بن نباته»، از اصحاب وفادار و از شاگردان برجسته علی(ع) است، وی می‌گوید:
«روزی امیر مؤمنان(ع) را دیدم که مختار را (که طفلی کوچک بود) روی زانوی خود نشانیده (و با نوازش و محبت) دست روی سر او می‌کشید و می‌فرمود: «یا کیس، یا کیس»(8) و بعضی، آن را با تشدید (کیّس: بسیار زیرک) خوانده‌اند.
و چون امیرمؤمنان(ع) دو بار کلمه «کیس» را بر زبان آورد وجه تثنیه آن نیز (کیسان) همین است و سپس لقب مختار گردید.
به احتمال قوی، علت آن که مختار به این لقب معروف شد، همین سخن امام علی(ع) می‌باشد. فقیه بزرگ شیعه علامه «ابن نما» و آیت‌الله «خوئی» این نظریه را اختیار کرده‌اند(9).
و احتمال دیگر این که، چون نام یکی از مشاورین و دوستان برجسته مختار، «کیسان» بود، نام او، لقب مختار شد. و گویند او مختار را به قیام ترغیب می‌نمود و به ایشان خط می‌داد.
و خود کیسان، کنیه‌اش «ابوعمره» و رئیس پلیس مختار بود، و دمار از روزگار قاتلین امام حسین(ع) درآورد(10).
ساحت مقدس مختار، از انتساب به این فرقه، دور است و او به امامت ائمه معصومین(ع) اقرار داشت.